دوش دیدم کفتری نر روی بام
ماده ای را دید و گفتا بغبغو !
ماده اما با هزاران کبر و ناز ;
در جوابش گفت امشب نغبغو !
بعد یک ساعت پشیمان گشت و رفت
پیش نر و گفتا که اینک بغبغو ;
نر بگفتا دیر شو دیگر
شما ناز فرمودی و ما هم ... جقبغو !
دوش دیدم کفتری نر روی بام
ماده ای را دید و گفتا بغبغو !
ماده اما با هزاران کبر و ناز ;
در جوابش گفت امشب نغبغو !
بعد یک ساعت پشیمان گشت و رفت
پیش نر و گفتا که اینک بغبغو ;
نر بگفتا دیر شو دیگر
شما ناز فرمودی و ما هم ... جقبغو !