loading...
خنده خنده دار نوشیار مینوف چت شاد باش
نظر

عاغا خدایی من روزی 100 تا بازدید کننده دارم

 از این 100 تا یکیشون برام یه نظر نمیزاره دلم خوش بشه

 واقعا این درسته عایا؟؟


سیستم افزایش محبوبیت و بازدید

pouya بازدید : 64 جمعه 23 آبان 1393 نظرات (0)

روزی یکی از مریدان پریشان حال ، به نزد شیخ آمد و عرض کرد : یا شیخ خوابی دیدم بس ناگوار!

فرمود: بنال ببینم تعبیرش چه بُود ؟

گفت : خواب مردمانی دیدم که از تنشان گوشت همی کندند و گوشت را به دهانشان همی گذاردند.

رنگ از رخسار شیخ پرید ، فرمود : به گمانم زمان پرداخت یارانه ها رسیده !

پس مریدان رم کردند و چهارنعل به صحرا همی گریختند.

pouya بازدید : 60 پنجشنبه 22 آبان 1393 نظرات (0)

آورده اند که روزی شیخ در بستر مریضی و رو به مرگ بود. یاران را فراخواند تا فلان کتاب را برای او آورند. مریدان گفتند: شیخا، شما که در زمره‌ی مرگ هستید، کتاب به چه کار آید؟

شیخ پاسخ داد: فلان مطلب در آن کتاب است که نمی دانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟

یکی از یاران جواب داد: مگر خدا به شما علمی بی پایان نداده است؟

چند لحظه سکوت برقرار شد. همه منتظر پاسخ شیخ بودند که

شیخ گفت: " مرتیکه تنبل" نمی‌خوای از جات بلند شی، زر اضافی نزن !!!

مریدان نعره ها بزدندی و خشتک ها پاره کردندی و سر به بیابان نهادند...

pouya بازدید : 66 چهارشنبه 21 آبان 1393 نظرات (0)

    روزی شیخ و مریدان در بیابان همی برفتی که ناگاه عربی سوار بر شتر به سمت ایشان بیامدی .... شیخ رو به عرب کردی و بفرمودی : ایا این شتر است؟!

    مرد عرب به خود فشار زیادی آوردی و سرخ گشتی و جان به جان آفرین تسلیم بنمودی ....

    جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و علت را از شیخ جویا شدندی ؟؟

    شیخ بگفتا : وی (مرد عرب) جهت تلفظ پ ن پ به خود فشار آوردی و هلاک گشتی ... 

pouya بازدید : 56 سه شنبه 20 آبان 1393 نظرات (0)

روزی شیخ مشغول مکالمه با سیم کارت ایرانسل خود بودی. اما مکالمه چنان طولانی گشت

که مریدان پرسیدند: یا شیخ چگونه است که شارژ سیم کارت شما تمام نمیشود پس از

چندین ساعت گوهرفشانی؟

شیخ لبخندی شیطان گونه زده و فرمود:

از ان روی که من در فیس بوک یک (فیک اکانت) با نام (عسل جون) اختیار نموده و به وسیله ی

ان ملت را شارژ ایرانسل تیغ همی زدمی!!

و مریدان از فرط تعجب توان نعره و گریز به بیابان هم نداشتندی!!

pouya بازدید : 76 دوشنبه 19 آبان 1393 نظرات (1)

مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض کردند شیخا مریدت را دریاب که کابوسی دیدم بس عجیب.

   فرمود : خوابت بگوی ببینم.

  عرض کرد : در خواب بدیدم ۳ غول به من حمله کردندی ، هر یک ز دو تای دگر فربه تر ، از چنگ هرکدام که رهیدم به دام دوتای دگر فتادم.

  شیخ فرمود :  آن سه غول قبض آب و برق و گازت باشند که در خواب هم رهایت همی نکنند.

  و مریدان بیهوش گشتندی.

از صفحات دیگر نیز دیدن کنید


سیستم افزایش محبوبیت و بازدید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 114
  • کل نظرات : 63
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 74
  • آی پی دیروز : 175
  • بازدید امروز : 70
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 395
  • بازدید ماه : 395
  • بازدید سال : 4,616
  • بازدید کلی : 194,799
  • کدهای اختصاصی

    الکسا

    مرجع کد و ابزار وب

    ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب